مرجان اسماعیلی - بچهها میدانید که «شاهنامه» حکیم ابوالقاسم فردوسی، داستانهای تاریخی زیادی دارد که بهشکل شعر گفته شدهاند. از داستانهای «شاهنامه» میتوانیم درس شجاعت و مقاومت بگیریم.
امروز دشمن صهیونیستی با بدجنسی به کشور عزیز ما حمله کرده و باعث شهادت تعدادی از مردم بیگناه شده است. بنابراین همه ما به هر روشی میتوانیم باید با دشمنان بجنگیم و آنها را شکست دهیم.
بچهها دارند تئاتر بازی میکنند، اما یکدفعه صدایی میشنوند؛ صدای پای یک اسب. یعنی کی میتواند باشد؟
گومب...
گومب...
منم! رستم... با اسبم، رخش... در را بگشایید. از راه دور آمدهایم برای جنگ با غول و اژدها.
یعنی کیه؟
شنیدهام اژدها و غولها به سمت این مدرسه فرار کردهاند... دارم دنبالشان میگردم. میخواهید با هم به جنگشان برویم؟
وای!
مانند فیلم ها! غول و اژدهااا؟! توی مدرسهی ما؟
یک اژدها و چندتا غول بدجنس از شاهنامه فرار کرده و آمدهاند این سمت... اگر پیدایشان نکنیم، مدرسهتان را خراب میکنند...
آمادهی جنگ هستید؟
بیایید...
برای همهتان گرز و شمشیر دارم... باید حسابشان را برسیم.
آخجون!
جنگ با اژدها... بریم غولها رو هم پیدا کنیم. همه به پیش...
«چو ایران نباشد تن من مباد»
نمیگذارم هیچوقت پای هیچ غول و اژدهایی به این سرزمین برسد.
هورااا...
هورررااا...
دارن فرار میکنن!
وااای...
رستم پیدامون کرد...
حساب همهمون رسیدهست.